نقاش

ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است.
خانهمادرها بخوانندبگو با کمک خدا می توانم(تلقین مثبت)یه راز جادویی در انسانغمگین نشو من کنارتمگمراهان و مارقین در زمان غیبتبوی آویشن دم کردهآبروالهی به امید تودل گرم به لطف خدانمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

موضوع: "دل نوشته"

حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا

ارسال شده در 15 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, آموزشی, دل نوشته

چند روزی مانده بود به تابستون ،هوا خیلی گرم بود آنقدر که وقتی پا توی حیاط خانه می گذاشت احساس می کرد مغزش می خواهد به جوش بیاید به یاد گرما و آتش جهنم می افتاد و برمی گشت توی اتاقش و سعی می کرد کاری انجام بده که از گرمای آتش آخرتش بکاهد.گرمای بیرون تا زمان غروب خورشید ادامه داشت بعد آن نسیم خنکی می وزید .

در این زمان می آمد بیرون و روی ترانس مینشست تا از نسیم خنک بهره ببرد ؛ اما داغی 12 ساعت گرما توی سنگهای ترانس نفوذ کرده بود و نمی شد زیاد نشست ،بنابراین بلند می شد و توی حیاط خانه قدم می زدو به کارهایی که امروز انجام داده بود بلند بلند فکر می کرد و به خودش می گفت :

آیا امروز کار خوبی انجام داده ام؟

آیا کسی رو خوشحال کردم؟

آیا امروز گناه نکردم ؟

به کسی کمک کردم ؟

و سوالهای زیادی که از خودش می کرد و جواب می داد و همه را بررسی می کرد وآخر کار به خودش می گفت یه جای کارم باز ایراد داشته ،دستاش رو می برد بالا وبه خدا می گفت: خدایا از تو می خواهم  که نگذار فردا این گونه شود که امروز !!!

به قلم خودم

 

امروز فردا محاسبه نفس 4 نظر »

به قلم خودم

ارسال شده در 15 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

می خواهم به قلم خودم بنویسم

هرچه فکر می کنم ،می بینم صندوقچه ی واژگان من بسیار اندک است و آن چه در ذهن دارم به قلم نمی آید . به کسی اعتراض نمی کنم که چرا نمی توانم بنویسم ،زیرا می دانم که مقصر خالی بودن صندوقچه خودم هستم که زیاد نیاموختم و مدتها با دوستان کتابم قهر کرده بودم وعقب ماندم از یادگیری همه چیزهایی که در این زمان ازدست داده می توانستم بیاموزم .

زمان چه زود می گذرد. انگار همین دیروز بود که با کتاب دوست شدم و بعد از یادگیری حروف الفبا اولین کتاب داستان را خودم خواندم ؛داستان جوجه اردک زشت بود خیلی دوستش داشتم به دوستی با کتاب علاقمند شدم ؛اما نمی دانم چه شد که دیگر علاقه ای به خواندن نداشتم و فقط کتاب را خریداری وداخل کتابخانه ی کوچکم قرار می دادم وآنقدر در آنجا می ماند که گرد کهنگی به روی آن می نشست .

الان می خواهم با کتابهای کتابخانه ام آشتی کنم و واژگان بیشتری را در صندوقچه ام ذخیره کنم تا بتوانم بنویسم به قلم خودم !

به قلم خودم دل نوشته واژگان 2 نظر »

کائنات وجودی واحد است

ارسال شده در 14 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, احكام, دل نوشته

کائنات وجودی واحد است ،

همه کس وهمه چیز با نخی نامرئی به هم بسته اند .

مبادا آه کسی را در آوردی؛

مبادا دیگری را مخصوصا اگر از تو ضعیف تر باشد بیازاری .

فراموش نکن اندوه آدمی در آن سر دنیا ممکن است همه انسانها را 

اندوهگین کند .

وشادمانی یک تن همه را شاد کند .

نخ نا مرئی وجود کائنات 6 نظر »

سه دوست

ارسال شده در 7 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در دل نوشته

وقتی فیلم بچه مهندس 3  شروع شد و قصه ی 3 تا دوست ،گفتم شبیه دوستی من با فاطمه و مریم است . اما هرچه داستان به آخر نزدیک شد گفتم قصه ی آنها کجا وداستان ما کجا!

سال اولی که وارد سطح دو حوزه شدیم باهم آشنا شدیم .سه تا دوست صمیمی ، درس هرسه ی ما خوب بود، ساعتی از کلاس را برای مباحثه گذاشته بودند وما همیشه یک گروه خوب برای مباحثه بودیم  ابتدا در یک گروه بودیم ولی یکی از اساتید ما را مجبور کرد که هرکدام با افراد ضعیف تر مباحثه کنیم تا آنها هم به سطح ما برسند و ما قبول کردیم ،اما تا وقت گیر می آوردیم با هم به بحث می پرداختیم .گاهی هم بعد از ظهرها حوزه می ماندیم و باهم درس می خواندیم . مریم بیشتر اوقات با خودش خوراکی می آورد که دست پخت خودش بود و واقعا خوشمزه و لذت بخش بود .تصمیم گرفتیم هر روز یکی از ما با خودش یه چیزی بیاره تا در حین مطالعه بخوریم.فاطمه هم دختر با مزه ای بود و عاشق فیلم هندی و بیشتر از این که مباحثه کنه داستان تعریف می کرد. تمام پنج سال سطح دو را با هم بودیم . سال پنجم بودیم با هم رفتیم اداره کاریابی و ثبت نام کردیم هر چند که می دونستیم برای طلبه ها توی این اداره کاری پیدا نمی شه .اما توی راه قول دادیم که هر کس کار براش پیدا شد بقیه را هم با خودش همراه کند.

سال پنجم سال خوبی برای من نبود،چون سه ماهی از این سال تحصیلی نگذشته بود که مادر عزیزم را از دست دادم . دیگه توی درس و مباحثه کمتر شرکت می کردم و دائم بغضم می گرفت .بعد از چند ماهی با نبودن مادر کنار آمدم . سال پنجم که تمام شد، من و یکی دیگر از دوستان چون معدلمان بالا شده بود بدون آزمون می توانستیم وارد سطح 3 بشویم ،من نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت، چون هنوز چیزی از پایان نامه ننوشته بودم و از طرفی مریم قبول نکرد که آزمون بده و فاطمه هم که متاسفانه در این سال وضعیت بهتری از من نداشت ودایی خود را از دست داده بود نتوانست چندتا از امتحاناتش را بگذراند و این طوری من از دوستانم جدا می شدم .

باصحبت کردن با چند نفر بالاخره تصمیم گرفتم که پایان نامه را بنویسم و در عرض دو ماه آن را تکمیل کردم که با توجه به زمان کم چیز خوبی از آب در نیامد اما نمره ی قبولی آوردم و وارد سطح 3که فقط رشته تفسیر داشت شدم .ارتباط ما سه دوست هر روز کمتر و کمتر شد .من ازدواج کردم ،فاطمه رفت دانشگاه رشته حقوق ،ومریم ابتدا در سطح 3 همراه با تحصیل در رشته ی فقه مشغول کار شد.من خیلی دلم می خواست تغییر رشته بدم و در کنار مریم به خواندن فقه بپردازم ولی امکانش برایم فراهم نبود . بعد از آن مریم به عنوان استاد و انجام کار های پژوهشی در سطح 2 به کار گرفته شد. باهم گه گاهی و خیلی دیر به دیر ارتباط تلفنی داریم . اما گاهی که تلفن را اشغال می کنه یا خاموش من خیلی دلگیر می شوم هرچند می دانم که منظوری ندارد و کارش مانع از جواب دادن می شه . این طور شد که من ماندم و یه دنیا دلتنگی و دوستانی که تا من تماس نگیرم به یادم نمی افتند و بی خبرند از حال دلم و من نیز از حال دلشان.

بر عکس جوادی و مسعود و قاسم که ….

بچه مهندس دوستان صمیمی فراق نظر دهید »

برنامه ریزی

ارسال شده در 7 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

وقتی ماه رمضون بود انگار همه چیز بر اساس برنامه ریزی انجام می شد. هر روز سر ساعت 3:20دقیقه برای سحری بیدار می شدم وسر وقت نماز می خواندم و بعد نماز دعا و قرآن ،بعد اون کمی می خوابیدم وحدود ساعت هشت بیدار می شدم وبه کارهای روزمره می رسیدم .تانماز ظهرکه اون هم به وقت می خواندم و بعداون دوباره یه جزءازقرآن رو می خوندم بعد یکم بازی با دخترم که همیشه می گفت و میگه مامان من حوصله ام سر رفته چیکار کنم بیا با من بازی کن دیگه .یک ساعتی رو بازی می کردیم وباز استراحت می کردیم تا ساعت 5بعد از ظهر که سری به وبلاگم می زدم وچندتا مطلب می نوشتم سپس بلند می شدم تاافطاری آماده کنم نزدیکی های افطار سفره پهن می کردم وکمی به اذان وضو می گرفتم وسر سجاده می نشستم ،گاهی قرآن وگاهی دعا می خواندم تا اذان که نماز مغرب وعشا را نیز سر وقت به جا می آوردم وبعد از نماز همه باهم افطاری می خوردیم و سریال ها را تماشامی کردیم هرروز طبق همین برنامه با سحری ها و افطاری های متفاوت پیش می رفت واقعا همه چیز خوب و روی روال بود تا این که عید سعید فطر فرا رسید و انگار تمام برنامه ریزی ها بهم ریخت دوباره مثل قبل ماه رمضون خیلی کارها عقب می افتاد. دیگه غذا خوردنمون ،نماز و قرآن خوندنمون ،بازی کردنمون ،به کارهای خونه رسیدنمون سر وقت نبود این بود که تصمیم گرفتم از ماه رمضون الهام بگیرم ویه برنامه درست و حسابی بریزم و تاکید کنم که همه ی اعضای خانواده موظف به انجام این برنامه هستند.  

الهام از ماه رمضون برنامه ریزی در زندگی قانون نظر دهید »

گذر زمان

ارسال شده در 29 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

چقدر سریع زمان می گذرد انگار همین دیروز بود که ماه رمضان وفرصت خوب شدن و پاک شدن آغاز شد.بعضی ازما هنوز به خودمان نیامده بودیم واین ماه را درک نکرده بودیم که شبهای قدر شروع شد،شبهایی که درهای آسمان به روی بنده ها باز بود و بهترین زمان برای درخواست و تمنا، اما باز هم بعضی ازما این شبها راهم درک نکردیم ،تارسیدیم دیگه تموم شده بود والان فقط چند روز بیشتر از روزهای مهمانی باقی نمونده امیدوارم بتونیم ازاین فرصت کم باقی مونده کمال استفاده رو ببریم .قدم هایمان را بلند تر برداریم تا جا نمونیم.

بهره برداری اززمان رمضان فرصت ها گذر زمان نظر دهید »

شب قدر امسال

ارسال شده در 25 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

چه حالی داشت شب های قدر سال های پیش ،هرسال بهتر از سال قبل برگزار می شد هرشب بعد از این که افطار می کردیم می رفتیم مسجد ونماز جماعت و دعای افتتاح می خوندیم و شب قدر که می شد افطاری مسجد بودیم و تا سحر دعا می خوندیم و قرآن به سرمی گرفتیم و حسابی با خود خدا تو دلمون خلوت می کردیم .اما حال و هوای شبهای قدر امسال با بقیه ی سال ها فرق می کنه اگر چه مسجد ها رو باز کردند اما این که بترسی از کرونا گرفتن با رفتن به خونه ی خدا حس خوبی نداره .خیلی دلم هوای مسجد و مسجدی ها رو کرده اما….

کاش زودتر این کرونا شرش رو از سر ما کم کنه کاش!

شب قدر مسجد کرونا نظر دهید »

شبهای قدر

ارسال شده در 23 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

 

انا انزلناه في ليلة القدر شب قدر شب نزول قرآن نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نقاش

مقام معظم رهبری :در شرایط فتنه ، کار دشوار تر است ؛تشخیص دشوار تر است .البته خدای متعال حجت را همیشه تمام می کند .

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آزاد
  • آموزشی
  • احكام
  • اخلاق
  • ادبیات
  • بدون موضوع
  • به یاد شهدا
  • تدبر در قرآن
  • حدیث
  • دل نوشته
  • طنز
  • عجایب
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان