به قلم خودم
می خواهم به قلم خودم بنویسم
هرچه فکر می کنم ،می بینم صندوقچه ی واژگان من بسیار اندک است و آن چه در ذهن دارم به قلم نمی آید . به کسی اعتراض نمی کنم که چرا نمی توانم بنویسم ،زیرا می دانم که مقصر خالی بودن صندوقچه خودم هستم که زیاد نیاموختم و مدتها با دوستان کتابم قهر کرده بودم وعقب ماندم از یادگیری همه چیزهایی که در این زمان ازدست داده می توانستم بیاموزم .
زمان چه زود می گذرد. انگار همین دیروز بود که با کتاب دوست شدم و بعد از یادگیری حروف الفبا اولین کتاب داستان را خودم خواندم ؛داستان جوجه اردک زشت بود خیلی دوستش داشتم به دوستی با کتاب علاقمند شدم ؛اما نمی دانم چه شد که دیگر علاقه ای به خواندن نداشتم و فقط کتاب را خریداری وداخل کتابخانه ی کوچکم قرار می دادم وآنقدر در آنجا می ماند که گرد کهنگی به روی آن می نشست .
الان می خواهم با کتابهای کتابخانه ام آشتی کنم و واژگان بیشتری را در صندوقچه ام ذخیره کنم تا بتوانم بنویسم به قلم خودم !
واای چه حیف . کار خوبی میکنید . من عاشق کتاب خوندن هستم