نقاش

ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است.
خانهمادرها بخوانندبگو با کمک خدا می توانم(تلقین مثبت)یه راز جادویی در انسانغمگین نشو من کنارتمگمراهان و مارقین در زمان غیبتبوی آویشن دم کردهآبروالهی به امید تودل گرم به لطف خدانمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

موضوع: "ادبیات"

هم دلی

ارسال شده در 15 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, اخلاق, ادبیات

روزی پسر هشت ساله ای با پدرش به مغازه ی حیوانات خانگی رفت تا گنجشکی خریداری کند. مغازه دار آن دو را به پشت مغازه اش برد که پنج گنجشک فسقلی در آن وول می خوردند. گنجشک ها شبیه به توپهای پشمی بودند تا گنجشک. چند لحظه ای نگذشته بود که پسر متوجه شد یکی از گنجشک ها در قفسی تک و تنها ایستاده است. به همین خاطر پرسید:” چرا آن گنجشک تک و تنهاست؟” مغازه دار توضیح داد:” آن گنجشک از بدو تولد ناقص العضو به دنیا آمده و تا آخر عمر هم نخواهد توانست پرواز کند. به همین خاطر در نظر داریم کاری کنیم که برای همیشه به خواب ابدی فرو رود.” پسر در حالی که دست نوازش روی گنجشک می کشید، با حزن و اندوه گفت:” منظورتان این است که او را خواهید کشت؟” مغازه دار گفت:” باید قبول کنیم که این گنجشک تا آخر عمر هرگز قادر به پرواز و بازی با پسری مثل شما نخواهد شد.” پدر و پسر مدت کوتاهی با هم به گفت و گو پرداختند. آخر سر پدر به مغازه دار گفت که قصد خرید همان گنجشک را دارند. مغازه دار پس از شنیدن نظر آنها گفت:” با پولی که پرداخت می کنید، می توانید یکی از این گنجشک ها ی سالم را انتخاب کنید. چرا آن را انتخاب می کنید؟” پسر کوچولو با شنیدن این حرف خم شد، با دو دست لبه ی چپ شلوارش را گرفت و آن را بالا کشید. پای چپش را که بدجوری پیچ خورده و چلاق بود و با بازوبندی فلزی محکم نگه داشته شده بود، به مغازه دار نشان داد و در حالی که به او نگاه می کرد، به نرمی گفت: ” می بینید، آقا! من هم نمی توانم خوب بدوم. این گنجشک هم به کسی نیاز دارد که وضع و حالش را خوب درک کند!”

” تئودور روزولت” می گوید:مهم ترین عنصر کامیابی، داشتن راه و رسم همدلی و همراهی با مردم است.

مغازه همدلی گنجشک نظر دهید »

خدا را شکر

ارسال شده در 15 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات

روزي مردي خواب عجيبي ديد او ديد که پيش فرشته هاست و به کارهاي آن ها نگاه مي کند. هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هايي را که توسط پيک ها از زمين مي رسند، باز مي کنند و آن ها را داخل جعبه مي گذارند. مرد از فرشته اي پرسيد، شما چه کار مي کنيد؟ فرشته در حالي که داشت نامه اي را باز مي کرد، گفت: اين جا بخش دريافت است و دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم. مرد کمي جلوتر رفت، باز تعدادي از فرشتگان را ديد که کاغذهايي را داخل پاکت مي گذارند و آن ها را توسط پيک ها يي به زمين مي فرستند. مرد پرسيد شماها چکار مي کنيد؟ يکي از فرشتگان با عجله گفت: اين جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت هاي خداوندي را براي بندگان مي فرستيم. مرد کمي جلوتر رفت و ديد يک فرشته بيکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بيکاريد؟ فرشته جواب داد: اين جا بخش تصديق جواب است. مردمي که دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي عده بسيار کمي جواب مي دهند. مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسيار ساده، فقط کافي است بگويند: خدايا شکر!

خواب عجیب شکر خدا کار فرشته ها نظر دهید »

به دنبال سنگ صبور

ارسال شده در 15 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات, دل نوشته

اومده بود پیشم با یه دنیا غم وبغض که داشت گلویش را فشار می داد فهمیدم دنبال سنگ صبور می گرده سلام کردم و دعوتش کردم کردم تو وگفتم : بگو چی شده چرا این قدر گرفته ای گفت : دلم از این دنیا و آدماش گرفته ، دلم می خواد برم پیش خدا و ازش شکایت کنم که چرا ؟گفتم : بگو آخه چی شده شاید بتونم کمکت کنم . گفت هیچکس نمی تونه به من کمک کنه جز خود کسی که منو به این دنیا آورده ، دیگه اسرارش نکردم وگفتم روزه ای اگه روزه نیستی چیزی برات بیارم گفت نه عزیزم دستت درد نکنه روزه ام .حال و احوال منو بچه ها رو پرسید گفتم خوبیم خدارو شکر که یهو بغضش ترکید وگفت: من خیلی زشتم؟ گفتم این چه حرفیه؟ همه ی مخلوقات خدا زیبا هستند تو هم زیبایی ،گفت چند وقتی از همه ی کسانی که دوستشون دارم حرف های زننده ای می شنوم گفتم : مثلا چه حرف هایی ؟گفت مثلا شوهرم که این همه بهش محبت می کنم و به هرطریقی نشون می دم که عاشقشم هی بهم می گه بی ریخت، بابا قوزی و خیلی حرف های بد دیگه ولی چون دوستش دارم زیاد پی حرفو نمی گیرم تا دعوا بشه . خلاصه بهت بگم که از خیلی ها حرف های ناراحت کننده شنیدم ولی زیاد به آن ها اهمیت نمی دادم تا این که امروز حسابی از حرف دخترم جا خوردم. گفتم مگه چی گفته ؟گفت اومده از من سوال می کنه که مامان چرا تو اینقدر زشتی ؟منم بهش گفتم مگه من زشتم ؟گفت:تو از همه ی مامان های دنیا زشت تری  . وقتی این رو گفت جا خوردم وانگار یه کاسه آب یخ رو ریختند روی سرم و احساس کردم قلبم تیکه تیکه شد یه نگاه چپ بهش کردم و برای این که از عصبانیت کاری نکنم که بعدا پشیمون بشم چادرمو گرفتم وزدم بیرون و اومدم پیش تو .گفتم خوب کاری کردی اومدی حالا اون بچه است دیگه یه چیزی گفته تو که نباید به خودت بگیری . کلی باهم حرف زدیم .بعد از این که آروم شد گفت برم خونه دخترم تنهاست گفتم زنگ بزن بهش بیاد اینجا افطار یه چیزی درست می کنم باهم می خوریم و او گفت نه دیگه تا حالا هم دهن روزه حسابی سرت رو درت آوردم ببخش دیگه حلالم کن و خداحافظی کردو رفت خونشون . بعد از رفتنش نشستم به حرفهاش فکر کردم ،دلم خیلی به حالش سوخت او اگر چه صورت و ظاهر خیلی زیبایی نداره اما سرشار از عشق و احساسه نسبت به خانواده اش می دو نم بعد از این هم تحمل می کنه و چیزی نمی گه تا موقعی که لبریز بشه من از خدا می خواهم که کاری کنه که زیبایی های او که بسیار زیاد است درپیش چشم دیگران مخصوصا خانواده اش جلوه کنه طوری که دیگر به ظاهرش توجهی نکنند.

بدی ما آدم ها اینه که فقط به ظاهر توجه می کنیم و باطن راهیچ وقت درک نمی کنیم

زشت وزیبا سنگ صبور ظاهر بینی همسایه نظر دهید »

نماز واقعی

ارسال شده در 14 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات

قیس بن سعد در مرتبه خوف از خدا وند وفرط بندگی و اطاعت او نسبت به ذات پروردگار کارش به جایی رسید که در نماز هنگامی که برای سجده خم شد ناگاه مار بزرگی در سجده گاهش نمایان شد و او بدون این که به خطر توجهی و یا از مار اندیشه ای به خاطر راه دهد همچنان سر خود را برآن مار فرود آورد و در پهلوی آن به سجده پرداخت . در این موقع مار دور گردنش پیچید و او از نماز خود کوتاهی ننمود و از آن چیزی نکاست .تا که از نماز فارغ شد و مار را به دست خود از گردن جدا و به طرفی افکند.

الغدیر ،ج3،ص170

الغدیر قیس بن سعد مار بزرگ نماز واقعی نظر دهید »

بخوانید و بخندید

ارسال شده در 14 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات

ابو عثمان بحر الجاهز گفته است : مردی از رؤسای تجار به من خبر داد وگفت :پیر مردی بد اخلاق اخمو وخاموش ، در کشتی با ما بود که سرش را از زمین بر نمی داشت و هر وقت اسم شیعه را می شنید در خشم فرو می رفت و چهره اش دگرگون شده ،ابرو هایش را سخت در هم می کشید . روزی به او گفتم : از چه چیز شیعه این قدر بدت می آید که با شنیدن آن نگران و آشفته می شوی ؟ گفت من از هیچ چیز شیعه به اندازه ی این شین اول اسمش بدم نمی آید ،زیرا من شین را ندیده ام مگر در اول هر کلمه زشتی از قبیل : شر-شوم-شیطان -شرارت و…

ابو عثمان گفت : بدین ترتیب دیگر اساس تشیع واژگونه شد .

شگفتی از سفاهت پیر مرد بد اخلاق و حماقت ابو عثمان که گمان کرد که اساس تشیع با این دلیل واهی فرو ریخته است .آن پیرمرد چرا کلماتی چون شریعت ، شمس ،شهد ،شفاعت ،شهامت ،شجاعت و….به یادش نمی آید

داستان های الغدیر ؛ص204

#داستانی_خواندنی داستان های الغدیر پیرمرد سفیه نظر دهید »

حافظ

ارسال شده در 14 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کزکجاست تا به کجا

دلم زصومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان وشراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح وتقوی را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه در یابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چوکحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی روی ای دل به این شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد ،روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار وخواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

دیوان حافظ

حافظ دیوان حافظ شعر نظر دهید »

بخوان دعای فرج را

ارسال شده در 11 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات, مهدویت

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد

دعا کبوتر عشق است ،بال وپر دارد

بخوان دعای فرج را ،عافیت بطلب

که روزگار بسی فتنه به زیر سر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا 

ز پرده ی غیبت به ما نظر دارد

بخوان دعای فرج را به یاد ضمه ی سبز

که آخرین گل زهرا زما خبر دارد

آخرین گل زهرا اثرات دعا دعای فرج پرده غیبت نظر دهید »

لطف بی نهایت

ارسال شده در 11 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات

لطف بی نهایت

در خانه تو آیم به بهانه ی گدایی

که بدین بهانه بر من در مرحمت گشایی

بدر سرایت ای شه بسر آیم از ارادت

چو تو مالک الملوکی وخدای ما سوائی

تو امید نا امیدان تو پناه بی پناهان

تو به درد دردمندان زره کرم دوایی 

بعیوب ساترستی بذنوب غافرستی

چه خدای مهربانی تو که واهب العطایی

زپی امید هرگز به درت کسی نیامد

که همی شنیده باشد زتو بوی بی وفایی

صمدا تو خویش دانی که به جز تو کس ندارم

نه کسی که سوی اویم بکند رهنمایی

تو خدای بی نیازی و کریمی و رحیمی

چه شود بدین گنه کار دمی کرم نمایی

به تفضلی ببخشی همه کرده های زشتم

که شده است سد راهم ز برای آشنایی

گنهم فزون اگر چند بود زریگ صحرا

نبود چه پرکاهی بر عفو کبریایی

بلی التفات و فضلت چو نهایتی ندارد

زغم دو کَون شاید که مرا دهی رهایی 

دهیم نوید(علامه )مخور غم از معاصی

که گناه تو ببخشم بعنایت خدایی

گنج های معنوی ؛ص 364

 …………………………………………………………….

کَون=از مکان گرفته شده به معنای دو عالم

 

الطاف الهی خدا ساتر العیوب غفار الذنوب مالک الملوک نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نقاش

مقام معظم رهبری :در شرایط فتنه ، کار دشوار تر است ؛تشخیص دشوار تر است .البته خدای متعال حجت را همیشه تمام می کند .

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آزاد
  • آموزشی
  • احكام
  • اخلاق
  • ادبیات
  • بدون موضوع
  • به یاد شهدا
  • تدبر در قرآن
  • حدیث
  • دل نوشته
  • طنز
  • عجایب
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان