بخوانید و بخندید
ابو عثمان بحر الجاهز گفته است : مردی از رؤسای تجار به من خبر داد وگفت :پیر مردی بد اخلاق اخمو وخاموش ، در کشتی با ما بود که سرش را از زمین بر نمی داشت و هر وقت اسم شیعه را می شنید در خشم فرو می رفت و چهره اش دگرگون شده ،ابرو هایش را سخت در هم می کشید . روزی به او گفتم : از چه چیز شیعه این قدر بدت می آید که با شنیدن آن نگران و آشفته می شوی ؟ گفت من از هیچ چیز شیعه به اندازه ی این شین اول اسمش بدم نمی آید ،زیرا من شین را ندیده ام مگر در اول هر کلمه زشتی از قبیل : شر-شوم-شیطان -شرارت و…
ابو عثمان گفت : بدین ترتیب دیگر اساس تشیع واژگونه شد .
شگفتی از سفاهت پیر مرد بد اخلاق و حماقت ابو عثمان که گمان کرد که اساس تشیع با این دلیل واهی فرو ریخته است .آن پیرمرد چرا کلماتی چون شریعت ، شمس ،شهد ،شفاعت ،شهامت ،شجاعت و….به یادش نمی آید
داستان های الغدیر ؛ص204