لطف بی نهایت
لطف بی نهایت
در خانه تو آیم به بهانه ی گدایی
که بدین بهانه بر من در مرحمت گشایی
بدر سرایت ای شه بسر آیم از ارادت
چو تو مالک الملوکی وخدای ما سوائی
تو امید نا امیدان تو پناه بی پناهان
تو به درد دردمندان زره کرم دوایی
بعیوب ساترستی بذنوب غافرستی
چه خدای مهربانی تو که واهب العطایی
زپی امید هرگز به درت کسی نیامد
که همی شنیده باشد زتو بوی بی وفایی
صمدا تو خویش دانی که به جز تو کس ندارم
نه کسی که سوی اویم بکند رهنمایی
تو خدای بی نیازی و کریمی و رحیمی
چه شود بدین گنه کار دمی کرم نمایی
به تفضلی ببخشی همه کرده های زشتم
که شده است سد راهم ز برای آشنایی
گنهم فزون اگر چند بود زریگ صحرا
نبود چه پرکاهی بر عفو کبریایی
بلی التفات و فضلت چو نهایتی ندارد
زغم دو کَون شاید که مرا دهی رهایی
دهیم نوید(علامه )مخور غم از معاصی
که گناه تو ببخشم بعنایت خدایی
گنج های معنوی ؛ص 364
…………………………………………………………….
کَون=از مکان گرفته شده به معنای دو عالم