شبهای دراز بی عبادت
شبهای دراز بی عبادت چه کنم
طبعم به گنه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیریم که ببخشد ،ز خجالت چه کنم؟
شبهای دراز بی عبادت چه کنم
طبعم به گنه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیریم که ببخشد ،ز خجالت چه کنم؟
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
به عیبپوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
“فاضل نظری”
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…
“احمد شاملو”
نَخ نما شده!
ژنــده و پاره پـوره!!
مقصود، این خرقهی پوسیدهاییست که دیگر با هیچ چیزی نمیشودوصله پینهاش کرد!
نه آن لبخندهای تصنعیِ کراوات زدههای کاکُل زری پشت میز مذاکرات و نه دستکش مخملی روی دستهای چدنیشان نه! هیچ کدامشان دیگر ترمیمی نیستند برای این، این جامهی پوسیده که به تن دنیا زار میزند دموکراسیاش آن هم درست وقتی که تمدن چکه میکند از حکومت نظامیاش!
نه بحث دیروز است و نه بحث امروز
حاشا اگر نفی کنی این را که:
آمریکا رو به افول است!!!
از:زهرا سادات گل❤
زمان لطف، صحبت از حقارتم نمی کنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی
تو را ز یاد می برم زمان معصیت ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی
دلم شکسته و کسی به داد من نمی رسد
میان راه مانده ام، حمایتم نمی کنی؟!
چه نذرها نکرده ام که زیر و رو شود دلم
به هر دری که می زنم اجابتم نمی کنی
اسیر ظلمت دلم شدم عزیز فاطمه
به یک دعا مرا غریق رحمتم نمی کنی؟!
اگر بناست سهم من همیشه دوری ات شود
چرا مرا نمی کشی و راحتم نمی کنی؟!
کسی من خراب را به سوریه نمی برد
در این بساط عاشقی ضمانتم نمی کنی؟!
فدای عمه ای که با دل شکسته ناله زد
برادرم چرا نظر به غربتم نمی کنی؟!
بزرگ این قبیله ام… مرا نزن عقیله ام
کمی حیا و شرم از شرافتم نمی کنی؟!
#محمدجوادشیرازی
شهر خرم من
ای نخل های سوخته
که ایمان فواره می زند از کاکلهایتان
ای رود زندهی جاوید
ای شهر خرم من
ای سبز
ای بهار
ای گلگونه خاک ستبر
شهر دلیران
شهر شهیدان بی پلاک و کفن
ای مظهر صلابت مردان مرد
ای جلوه گاه تجلی اراده زنان غیور
ای شهر خرم من
وقتی که از تو بگویم
خدا
خدا که تو را آزاد کرده است
بر روی ماه تو لبخند می زند
ای اسطوره روزهای دشوار
ای گوشهایت پر از صدای الله اکبر
از بلندای مناره ها
خاکریزها
رمل ها
کوچه ها
کوچه های هجمه گرفته
ویران شده
خانه های خمپاره خورده
گلوله باران
بی آب و بی نشاط
پانصد و هفتاد و هشت روز مقاومت
یعنی که شهر خرم ما
خرم ز عطر ایثار فرزندان وطن
یعنی که فرزندان روح خدا
با یک یا علی
دستان گرم تو را گرم می کنند.
ای شهر نخل های تا ابد جاوید
ای شهر زلال آبی کارون
ای دشت لاله های به خون نشسته سرزمین من
ای شهر خرم من
خرمشهر!
مهدی بهروزی
ای قُدس!
ای معشوق قدیمی
ای مصداق آیه شریفه ” اناللهمعالصابرین “
ای که در بند اسارت به سر میبری
ای که مُجاهدان طریقت شب را
به اُمید رزق شهادت سر بر خاک مینهند
و صبح وصال آن ها آزادی توست
اگر بخواهم تو را وصف کنم
یقینا حقت ادا نمیشود..
ای قُدس! ای آسایش ابدی ما!
ما را بدون تو چِ توان؟
ای قُدس چه زیبا شده ای…
بله؛
تو آبیاری شده ی خون پاک جوانان حریمت
هستی
که آنقدر زیبا مانند انگشتر عقیق زرد خراسانی
میدرخشی
معصومه علیدادی سلیمانی
رنگ آرامش ندارد این دل دریای ایم
می برد سیلابها تا شورش طوفان مرا
خون خورشید است یا زخم جبین عاشقان
می نشاند اینچنین در آتش سوزان مرا
غرق خون بسیار دیدی عاشقان را صف به صف
هان بین اینک به خون خویشتن رقصان مرا