نقاش

ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است.
خانهمادرها بخوانندبگو با کمک خدا می توانم(تلقین مثبت)یه راز جادویی در انسانغمگین نشو من کنارتمگمراهان و مارقین در زمان غیبتبوی آویشن دم کردهآبروالهی به امید تودل گرم به لطف خدانمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

بسم رب المهدی

ارسال شده در 9 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, مهدویت


بسم رب المهدی

السلام علیک یااباصالح المهدی❤️

? جمعه ها
همه چیز تعطیل است..!
الا دوست داشتن تو..!

? من هر جمعه
برای دوست داشتنت،
شروع می کنم زندگیم را…

مولای خوبم هر کجا هستی
با هزاران عشق سلام…
السلام علیک یا خلیفه الله فی ارضه

اللهم عجل لولیک الفرج??

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️(فاطمه شمسی)

ابا صالح المهدی امام زمان جمعه ها 4 نظر »

شهید همت

ارسال شده در 9 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, به یاد شهدا

مادر قبال تمامِ کسانی که راهِ کج می‌روند؛مسئولیم .. !حق هم ندٰاریم با آن ھا تُند برخورد کنیم..” از کجا معلوم که تویِ انحراف این ھاتک‌تک ماها نقش نداشته باشیم .. ! (-شَھیدحاج‌ابرٰاهیم‌همّت)

انحراف شهیدهمت مسولیت نظر دهید »

سخن مولا امیر المومنین(ع)

ارسال شده در 8 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, اخلاق, حدیث

نهج_البلاغه
امیرالمومنین علیه السلام:

? وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْیَوْمِ قَرِیبٌ. یَذْهَبُ الْیَوْمُ بِمَا فِیهِ، وَ یَجِیءُ الْغَدُ لاَحِقاً بِهِ

?فردا به امروز نزدیک است، امروز آن چه را در آن است با خود مى برد و فردا پشت سر آن فرا مى رسد و به این ترتیب، عمر به سرعت سپرى مى شود.

?خطبه 157

امام علی (ع) خطبه ها نهج البلاغه 2 نظر »

دختر،سپر و پوشش پدر

ارسال شده در 8 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, اخلاق


در عصری که دختران فقط به صرف دختر بودن زنده به گور میشدند ، پیامبر نه تنها خط بطلان بر این عقیده بی رحم کشید بلکه گفت کرامت و ارزش دختر آنقدر والاست که تربیت صحیح او میتواند برای پدر سپر آتش دوزخ باشد.(سعیده کریمی)

دختر زنده به گور کردن دختران پدر 2 نظر »

مبهم ترین سوال بشریت

ارسال شده در 7 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, طنز

سلمه دادی نسب

مبهم ترین سوال بشریت که هنوزم واسش جوابی پیدا نشده اینه که

چرا این موجود دوپا روزای عادی برای رفتن به سرکار و دانشگاه برای بیدار

شدن از خواب مشکل داره ؛اما روزای تعطیل راس ساعت 6 صبح بیدار میشه و دیگه هم خوابش نمیبره laughingsmile

بشر دو پا روز تعطیل سوال مبهم نظر دهید »

دلتنگ حرم

ارسال شده در 7 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, آزاد

حرم نرفته ولی دلخوشیم اینقدری
که صاحبِ حرم از حالِ ما خبر دارد…

- دلتنگ مشهدیم…

امام رضا حرم امن زیارت مشهد مقدس نظر دهید »

سه دوست

ارسال شده در 7 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در دل نوشته

وقتی فیلم بچه مهندس 3  شروع شد و قصه ی 3 تا دوست ،گفتم شبیه دوستی من با فاطمه و مریم است . اما هرچه داستان به آخر نزدیک شد گفتم قصه ی آنها کجا وداستان ما کجا!

سال اولی که وارد سطح دو حوزه شدیم باهم آشنا شدیم .سه تا دوست صمیمی ، درس هرسه ی ما خوب بود، ساعتی از کلاس را برای مباحثه گذاشته بودند وما همیشه یک گروه خوب برای مباحثه بودیم  ابتدا در یک گروه بودیم ولی یکی از اساتید ما را مجبور کرد که هرکدام با افراد ضعیف تر مباحثه کنیم تا آنها هم به سطح ما برسند و ما قبول کردیم ،اما تا وقت گیر می آوردیم با هم به بحث می پرداختیم .گاهی هم بعد از ظهرها حوزه می ماندیم و باهم درس می خواندیم . مریم بیشتر اوقات با خودش خوراکی می آورد که دست پخت خودش بود و واقعا خوشمزه و لذت بخش بود .تصمیم گرفتیم هر روز یکی از ما با خودش یه چیزی بیاره تا در حین مطالعه بخوریم.فاطمه هم دختر با مزه ای بود و عاشق فیلم هندی و بیشتر از این که مباحثه کنه داستان تعریف می کرد. تمام پنج سال سطح دو را با هم بودیم . سال پنجم بودیم با هم رفتیم اداره کاریابی و ثبت نام کردیم هر چند که می دونستیم برای طلبه ها توی این اداره کاری پیدا نمی شه .اما توی راه قول دادیم که هر کس کار براش پیدا شد بقیه را هم با خودش همراه کند.

سال پنجم سال خوبی برای من نبود،چون سه ماهی از این سال تحصیلی نگذشته بود که مادر عزیزم را از دست دادم . دیگه توی درس و مباحثه کمتر شرکت می کردم و دائم بغضم می گرفت .بعد از چند ماهی با نبودن مادر کنار آمدم . سال پنجم که تمام شد، من و یکی دیگر از دوستان چون معدلمان بالا شده بود بدون آزمون می توانستیم وارد سطح 3 بشویم ،من نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت، چون هنوز چیزی از پایان نامه ننوشته بودم و از طرفی مریم قبول نکرد که آزمون بده و فاطمه هم که متاسفانه در این سال وضعیت بهتری از من نداشت ودایی خود را از دست داده بود نتوانست چندتا از امتحاناتش را بگذراند و این طوری من از دوستانم جدا می شدم .

باصحبت کردن با چند نفر بالاخره تصمیم گرفتم که پایان نامه را بنویسم و در عرض دو ماه آن را تکمیل کردم که با توجه به زمان کم چیز خوبی از آب در نیامد اما نمره ی قبولی آوردم و وارد سطح 3که فقط رشته تفسیر داشت شدم .ارتباط ما سه دوست هر روز کمتر و کمتر شد .من ازدواج کردم ،فاطمه رفت دانشگاه رشته حقوق ،ومریم ابتدا در سطح 3 همراه با تحصیل در رشته ی فقه مشغول کار شد.من خیلی دلم می خواست تغییر رشته بدم و در کنار مریم به خواندن فقه بپردازم ولی امکانش برایم فراهم نبود . بعد از آن مریم به عنوان استاد و انجام کار های پژوهشی در سطح 2 به کار گرفته شد. باهم گه گاهی و خیلی دیر به دیر ارتباط تلفنی داریم . اما گاهی که تلفن را اشغال می کنه یا خاموش من خیلی دلگیر می شوم هرچند می دانم که منظوری ندارد و کارش مانع از جواب دادن می شه . این طور شد که من ماندم و یه دنیا دلتنگی و دوستانی که تا من تماس نگیرم به یادم نمی افتند و بی خبرند از حال دلم و من نیز از حال دلشان.

بر عکس جوادی و مسعود و قاسم که ….

بچه مهندس دوستان صمیمی فراق نظر دهید »

برنامه ریزی

ارسال شده در 7 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

وقتی ماه رمضون بود انگار همه چیز بر اساس برنامه ریزی انجام می شد. هر روز سر ساعت 3:20دقیقه برای سحری بیدار می شدم وسر وقت نماز می خواندم و بعد نماز دعا و قرآن ،بعد اون کمی می خوابیدم وحدود ساعت هشت بیدار می شدم وبه کارهای روزمره می رسیدم .تانماز ظهرکه اون هم به وقت می خواندم و بعداون دوباره یه جزءازقرآن رو می خوندم بعد یکم بازی با دخترم که همیشه می گفت و میگه مامان من حوصله ام سر رفته چیکار کنم بیا با من بازی کن دیگه .یک ساعتی رو بازی می کردیم وباز استراحت می کردیم تا ساعت 5بعد از ظهر که سری به وبلاگم می زدم وچندتا مطلب می نوشتم سپس بلند می شدم تاافطاری آماده کنم نزدیکی های افطار سفره پهن می کردم وکمی به اذان وضو می گرفتم وسر سجاده می نشستم ،گاهی قرآن وگاهی دعا می خواندم تا اذان که نماز مغرب وعشا را نیز سر وقت به جا می آوردم وبعد از نماز همه باهم افطاری می خوردیم و سریال ها را تماشامی کردیم هرروز طبق همین برنامه با سحری ها و افطاری های متفاوت پیش می رفت واقعا همه چیز خوب و روی روال بود تا این که عید سعید فطر فرا رسید و انگار تمام برنامه ریزی ها بهم ریخت دوباره مثل قبل ماه رمضون خیلی کارها عقب می افتاد. دیگه غذا خوردنمون ،نماز و قرآن خوندنمون ،بازی کردنمون ،به کارهای خونه رسیدنمون سر وقت نبود این بود که تصمیم گرفتم از ماه رمضون الهام بگیرم ویه برنامه درست و حسابی بریزم و تاکید کنم که همه ی اعضای خانواده موظف به انجام این برنامه هستند.  

الهام از ماه رمضون برنامه ریزی در زندگی قانون نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 48
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

نقاش

مقام معظم رهبری :در شرایط فتنه ، کار دشوار تر است ؛تشخیص دشوار تر است .البته خدای متعال حجت را همیشه تمام می کند .

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آزاد
  • آموزشی
  • احكام
  • اخلاق
  • ادبیات
  • بدون موضوع
  • به یاد شهدا
  • تدبر در قرآن
  • حدیث
  • دل نوشته
  • طنز
  • عجایب
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان