نقاش

ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است.
خانهمادرها بخوانندبگو با کمک خدا می توانم(تلقین مثبت)یه راز جادویی در انسانغمگین نشو من کنارتمگمراهان و مارقین در زمان غیبتبوی آویشن دم کردهآبروالهی به امید تودل گرم به لطف خدانمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

موضوع: "دل نوشته"

آرزویی که دست نیافتنی شد

ارسال شده در 17 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته, طنز

آرزو داشتیم یه ماشین پراید نقره ای داشته باشیم تا بتونیم با اون به مسافرت بریم و کارهای ضروری را بتونیم سریع تر انجام بدهیم اون موقع پرایدکارکرده هفت تومن بود وما تنها چهار تومن داشتیم دوتومن وام گرفتیم و خواستیم بقیه آن را از یکی از آشنایان قرض کنیم اما هیچکس حاضر نشد قرض بده و هر کسی یه جوری ما رو از سر خودش وا کرد.تصمیم گرفتیم سال بعد بخریم تمام تلاشمان را کردیم تا پول ما به هشت تومن رسید رفتیم بنگاه تا ماشین رو بخریم که فروشنده گفت قیمت ها بالا رفته و همون مدل ماشین الان یازده تومنه باز هم نتونستیم بخریم نا امید نشدیم و گفتیم ان شا الله قیمت ها میاد پایین بعدا می خریم و به تلاش خودمان ادامه دادیم ولی هرچه ما تلاشمان را بیشتر کردیم قیمت ها هم بالاتر می رفت انگار ماشین آرزوهامان داشت از دست ما فرار می کرد پول ما به پانزده تومن رسید اما قیمت ماشین رسید به بیست و دو تومن اینجا بود که بعضی ها رو نفرین کردم وگفتم آخه می خواهید به کجا برسید چرا از تحریم ها سوءاستفاده می کنی و چرا پرایدی که چندین سال پیش وقبل تحریم ساخته شده و کلی کار کرده حالا می خواد به دست ما برسه اینقدر باید گرون بشه اصلا درک نمی کردم چرا؟ کار کدام یک ازما آدم ها اشتباه بوده که تلاش های ما ثمری نداره چندین ساله که داریم تلاش می کنیم اما انگار از جایمان تکان نخورده ایم .

خلاصه بگم با تمام این حرفها باز هم نا امید نشدیم و سخت کار کردیم تا به خواسته ی خود برسیم که یه هو دیدیم هنوز پول ما به خرید ماشین بیست ملیونی نرسیده قیمت پراید صفر شد هفتاد تومن که بر اساس آن ماشین ما نزدیک به پنجاه تومن قیمت گذاری شددیگه خیلی کم به خرید ماشین فکر می کردیم تا این که توی اخبار دیدیم قیمت پراید رو می گه باز افزایش یافت و به هشتادو پنج میلیون رسید اینجا بود که کلا قید خرید ماشین رو زدیم و این آرزوی ما به آرزوی محال و دست نیافتنی تبدیل شد چون علاوه بر ماشین قیمت همه ی اجناس خوراکی و غیر خوراکی بالا رفته بود و ما هر چه هم تلاش و قناعت کنیم باز به آن مرحله نمی رسیم با حقوقی که اصلا با نرخ تورم سازگاری نداره .

 

آرزو امید پراید نظر دهید »

به دنبال سنگ صبور

ارسال شده در 15 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات, دل نوشته

اومده بود پیشم با یه دنیا غم وبغض که داشت گلویش را فشار می داد فهمیدم دنبال سنگ صبور می گرده سلام کردم و دعوتش کردم کردم تو وگفتم : بگو چی شده چرا این قدر گرفته ای گفت : دلم از این دنیا و آدماش گرفته ، دلم می خواد برم پیش خدا و ازش شکایت کنم که چرا ؟گفتم : بگو آخه چی شده شاید بتونم کمکت کنم . گفت هیچکس نمی تونه به من کمک کنه جز خود کسی که منو به این دنیا آورده ، دیگه اسرارش نکردم وگفتم روزه ای اگه روزه نیستی چیزی برات بیارم گفت نه عزیزم دستت درد نکنه روزه ام .حال و احوال منو بچه ها رو پرسید گفتم خوبیم خدارو شکر که یهو بغضش ترکید وگفت: من خیلی زشتم؟ گفتم این چه حرفیه؟ همه ی مخلوقات خدا زیبا هستند تو هم زیبایی ،گفت چند وقتی از همه ی کسانی که دوستشون دارم حرف های زننده ای می شنوم گفتم : مثلا چه حرف هایی ؟گفت مثلا شوهرم که این همه بهش محبت می کنم و به هرطریقی نشون می دم که عاشقشم هی بهم می گه بی ریخت، بابا قوزی و خیلی حرف های بد دیگه ولی چون دوستش دارم زیاد پی حرفو نمی گیرم تا دعوا بشه . خلاصه بهت بگم که از خیلی ها حرف های ناراحت کننده شنیدم ولی زیاد به آن ها اهمیت نمی دادم تا این که امروز حسابی از حرف دخترم جا خوردم. گفتم مگه چی گفته ؟گفت اومده از من سوال می کنه که مامان چرا تو اینقدر زشتی ؟منم بهش گفتم مگه من زشتم ؟گفت:تو از همه ی مامان های دنیا زشت تری  . وقتی این رو گفت جا خوردم وانگار یه کاسه آب یخ رو ریختند روی سرم و احساس کردم قلبم تیکه تیکه شد یه نگاه چپ بهش کردم و برای این که از عصبانیت کاری نکنم که بعدا پشیمون بشم چادرمو گرفتم وزدم بیرون و اومدم پیش تو .گفتم خوب کاری کردی اومدی حالا اون بچه است دیگه یه چیزی گفته تو که نباید به خودت بگیری . کلی باهم حرف زدیم .بعد از این که آروم شد گفت برم خونه دخترم تنهاست گفتم زنگ بزن بهش بیاد اینجا افطار یه چیزی درست می کنم باهم می خوریم و او گفت نه دیگه تا حالا هم دهن روزه حسابی سرت رو درت آوردم ببخش دیگه حلالم کن و خداحافظی کردو رفت خونشون . بعد از رفتنش نشستم به حرفهاش فکر کردم ،دلم خیلی به حالش سوخت او اگر چه صورت و ظاهر خیلی زیبایی نداره اما سرشار از عشق و احساسه نسبت به خانواده اش می دو نم بعد از این هم تحمل می کنه و چیزی نمی گه تا موقعی که لبریز بشه من از خدا می خواهم که کاری کنه که زیبایی های او که بسیار زیاد است درپیش چشم دیگران مخصوصا خانواده اش جلوه کنه طوری که دیگر به ظاهرش توجهی نکنند.

بدی ما آدم ها اینه که فقط به ظاهر توجه می کنیم و باطن راهیچ وقت درک نمی کنیم

زشت وزیبا سنگ صبور ظاهر بینی همسایه نظر دهید »

هدیه بود که؟

ارسال شده در 15 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در دل نوشته, طنز

چند سال پیش یه سیم کارت  گرفتم که یه سیم کارت هم هدیه می داد گوشیم دوسیمکارته بود و هردوی سیمکارتها رو استفاده می کردم تا این که گوشی خراب شد ویه گوشی دیگه گرفتم وسیمکارت هدیه رو که شماره اش رند بود کنار گذاشتم جالب این است که گاهی یکی به شماره این سیمکارت زنگ می زد و می گفت میشه این سیمکارت رو به من بدی؟ نزدیک به یک سالی گذشت که از این سیمکارت استفاده نکردم یه روز که نشسته بودم و با گوشیم ور می رفتم گفتم اون یکی سیمکارتم رو بزارم ببینم کار می کنه وقتی سیمکارت رو عوض کردم یه تماس گرفتم اما تماس امکان پذیر نبود از شماره ی خونه تماس گرفتم یه نفر دیگه جواب داد گفتم این شماره برای من چرا شما جواب دادی گفت: اشتباه گرفتی حتما !گفتم: نه شماره ی خودم هست که گفت :نه خانم و قطع کرد زنگ زدم به 700 گفتم چرا ؟ گفت به دلیل این که از این سیمکارت استفاده نکردید واگذار شده است گفتم آخه چرا هدیه بود که ؟

سیمکارت هبه هدیه نظر دهید »

امید وارم

ارسال شده در 13 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

اتفاق خوب امید واری دعا ماه خدا نظر دهید »

خدا خریدار ناز بنده هاشه

ارسال شده در 7 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته, حدیث

گاهی لازم برای خدا ناز کنیم و مثلا اگه از ما پرسید چرا گناه کردی بگیم تو که خیلی بخشنده ای منو ببخش یا مانند این فراز از دعای مشلول که:

دعای مشلول سزاوار بودن کریم نظر دهید »

دعا یعنی ...

ارسال شده در 7 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, دل نوشته

دعا یعنی تکرار حرف های خوب و بیان آرزوهای بلند در محضر خدا حالا که خدا به ما بنده هاش لطف کرده و ما یک ماه مهیمان او هستیم حیف است که در خانه ی خدای با عظمت و سرسفره ی افطار و سحرش حرفهای کوچک بزنیم . دعاهای بزرگ مارا همنشین خدا می کند برای همیشه .

دعا یعنی محضر خدا همنشینی نظر دهید »

چطور عمل می کنیم

ارسال شده در 4 اردیبهشت 1399 توسط چشم به راهم در اخلاق, دل نوشته

به نام خدا

هرقدر بیشتر بدانی بهتر باید عمل کنی وقتی وارد حوزه شدیم خیلی چیزها رو نمی دونستیم و به خیلی چیزها اعتقاد نداشتیم یا اعتقاد ضعیفی داشتیم و عمل کردن به آن برای ما اهمیت چندانی نداشت مثلا همین چادر پوشیدن که قبل از طلبگی بعضی از ما گاها بدون چادر بیرون می رفتیم اما از وقتی طلبه شدیم و با حجاب برتر ومزایای آن آشنا شدیم سعی خودمان را کردیم تا همیشه چادر را حجاب خود قرار بدهیم .

حالا قرار است چیزهایی که یاد گرفته ایم به دیگران هم بیاموزیم اما وای به حال ما که چیزهایی را آموزش بدهیم که خود ما به آنها عمل نکنیم. چه شود!؟

رسول اکرم (ص) فرمودند :من از آنچه نمی دانید بیم ندارم ،اما بنگرید به آنچه می دانید ،چگونه عمل می کنید .(کنزالعمال ،ح25003)

اعتقاد طلبگی عمل کردن کنزالعمال نظر دهید »

آنچه از دل برآید

ارسال شده در 22 فروردین 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, آزاد, دل نوشته

میتوان زیبا زیست…
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظه ها می گذرند
گـــــرم باشیم پر از فــــکر و امید…
عشـــــق باشیم و سراسر خــورشید…

خورشید دلنوشته عاطفه عشق نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

نقاش

مقام معظم رهبری :در شرایط فتنه ، کار دشوار تر است ؛تشخیص دشوار تر است .البته خدای متعال حجت را همیشه تمام می کند .

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آزاد
  • آموزشی
  • احكام
  • اخلاق
  • ادبیات
  • بدون موضوع
  • به یاد شهدا
  • تدبر در قرآن
  • حدیث
  • دل نوشته
  • طنز
  • عجایب
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان