شعری ازحضرت آقا
به نام خدا
راز دل
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو، سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه ، خو کرده حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان پشیمانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
از شوق شکر خند لبش ، جان نسپردم
شرمنده جانان ز گران جانی خویشم
شکسته تر از خود ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند ((امین )) بسته دنیا نیم ، اما
دل بسته یاران خراسانی خویشم.