قصه ی کودکانه
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ،غیر از خدا هیچ کس نبود .
روزی روزگاری در یکی از کشور های پرجمعیت جهان به نام چین، پسر بچه ای به نام یونگ زندگی می کرد . در یکی از روزهای خدا که یونگ در علف زار نزدیک خانه شان بازی می کرد یه مورچه خوار پیدا کرد و تا غروب با آن بازی کرد و برای این که تنها نماند او را به خانه برد . بدون این که دستاش رو بشوید سر میز شام نشست و غذا خورد و بعد پدر و مادرش را بوسید و رفت خوابید . صبح که از خواب بیدار شد دید پدر و مادرش حالشان خوب نیست گفت: مامان چی شده ؟ مامانش گفت: نزدیک من و بابا نشو انگار سرما خوردیم . هر چی بیشتر می گذشت حالشان بدتر می شد تا این که به یونگ گفتند: باید بریم بیمارستان . دکتر وقتی آنها را معاینه کرد گفت : مبتلا به یک ویروس شدند که درمان ندارد . اسم این ویروس کرونا است که از مورچه خوار یا خفاش منتقل می شود. آیا با یکی از این موجودات برخورد داشتید؟ گفتند بله! یونگ خیلی ناراحت شد و گفت تقصیر من است که پدر و مادرم مریض شدند؛ اما عجیب بود که یونگ مریض نشده بود . مادرش زنگ زد به خاله تا بیاید و از یونگ مراقبت کند. تا اون موقع کسی نمی دانست که این ویروس چقدر سریع منتشر می شود به خاطر همین تعداد زیادی از افراد به این بیماری مبتلا شدند . طولی نکشید که این ویروس به خیلی از کشورها رسید و در کشور ما ایران هم دچار این بیماری شدند. دکترا فهمیدند که این ویروس از طریق دست دادن و روبوسی کردن و رعایت نکردن بهداشت و جلوی عطسه و سرفه را با دستمال نگرفتن انتقال پیدا می کند . برای همین دکترای چینی و رئیس جمهور آنها اعلام کردند که مردم توی خانه هاشان بمانند و بهداشت را رعایت کنند تا این ویروس را نابود کنیم همه ی چینی ها قبول کردند و از خانه بیرون نیامدند و یونگ هم که دیگه پدر و مادرش از بیمارستان مرخص شده بودند قول داد همیشه بعد از بازی دستهاش را با آب و صابون بشوید و دیگه با حیوانات بازی نکند .این طوری بود که کشور آنها توانست کرونا را شکست بدهد ؛ اما کشور ما ایران با این که گفته شده بود از خانه بیرون نیایید ولی باز هم بعضی ها بیرون رفتند. پس بچه ها اگه می خواهید زود تر این ویروس را از بین ببریم باید ما هم حرف دکترا ی خوب و مهربان کشورمان را گوش کنیم ،توی خانه هامان بمانیم و بهداشت را رعایت کنیم و مرتب دستهایمان را بشوییم .
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید.