نقاش

آبروی ما بود از آبرویت یا حسین
سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین
در گلستان وفا در جست و جو سرگشته ‏ایم
تا به وجد آییم ما یک دم ز بویت یا حسین
ما همه دیوانگان وادی عشق توییم
کاین چنین برخاست از ما های و هو یت یا حسین
ای که عالم جملگی مست تمنای تواند
قطره ‏ای در جام ما ریز از سبویت یا حسین
این دل سرگشته ما را به لطفت دست گیر
تا به کام خود رسد از جست و جویت یا حسین
عاشقان کربلا در حیرتند ای شاه دین
تا ببینند از نگاه عشق، رویت یا حسین
گرچه عاشق گشته بر اوصاف ناب تو، رسول
لیک باشد آرزویش، گفت و گویت یا حسین

تا وقتی ریشه های دلت به امید وصل باشه ؛

هیچ طوفان وتاریکی ،نمی تونه تورا معلق کنه

تو مثل نور همیشه از دل تاریکی بیرون میایی

تو همیشه جونه می زنی.!!!

ای کز تو دلم پرسمن و یاسمنست

وز دولت تو کیست که او همچو من است

بر خواستن از جان وجهان مشکل نیست

مشکل زسر کوی تو برخواستن است .

اللهم عجل لولیک الفرج

سلمه دادی نسب

علی اکبر هاشمی رفسجانی رئیس جمهور بود
علی اکبر ناطق نوری رئیس مجلس
علی اکبر ولایتی هم وزیر خارجه
علی اکبر محتشمی وزیر کشور

بعضی خارجی‌ها فکر می‌کردند «علی اکبر»، یه لقب دولتی هست که به سران ایران اعطا می‌شود!

بعد من می خواستم برم ترکیه؛ توی مرز پاسپورتم دادم. یارو یه نگاه کرد از جاش بلند شد به من احترام گذاشت به بقیه گفت این آقا علی اکبره، همه پا شدند، ریسشون اومد جلو پاسپورت منو داد بعد همه به ستون وایستادن و یه راهرو باز کردند و من از همشون سان دیدم و از مرز با احترام رد شدم، بقیه مسافرها که هاج و واج مونده بودند پشت سر من دویدن و بدون بازرسی هر چی داشتند، از مرز رد کردند.

از خاطرات علی اکبر زرندی در کتاب - رویاهای شیرین من

فکر نکنید استقلال و پرسپولیس برا الانه !!

یکی از دوستان می گفت :تو جبهه و در شب عملیات با یکی از رفقا بر سر استقلال و پیروزی حرفمان شد و دعوای لفظی…

بعد از عملیات دیگه ندیدمش ،فکر کردم شهید شده …

ناراحت بودم که ای کاش حلالیت طلبیده بودم . توی همین فکرها بودم که دیدم رفیقم چند تا عراقی رو اسیر کرده و روی دوش یکیشون سوار وبهشون یاد داده بگن :((استقلال سوراخ…پیروزی قهرمان)) وداره میاد.

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه زد

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول عید است نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگی ست؟

بوی نون تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت:آقا سفره خالی می خری ؟

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه زد

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول عید است نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگی ست؟

بوی نون تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت:آقا سفره خالی می خری ؟

روی تو را ز چشمه نور آفریده اند

لعل تو از شراب طهور آفریده اند

خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست

آیینه تو را ز بلور آفریده اند

پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش 

خورشید را برای ظهور آفریده اند . . .