نقاش

ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است.
خانهمادرها بخوانندبگو با کمک خدا می توانم(تلقین مثبت)یه راز جادویی در انسانغمگین نشو من کنارتمگمراهان و مارقین در زمان غیبتبوی آویشن دم کردهآبروالهی به امید تودل گرم به لطف خدانمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

موضوع: "بدون موضوع"

جامع ترین آیه

ارسال شده در 30 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, اخلاق

سوره البقرة، آیه ۱۷۷-لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ .
نیکى (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق یا مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسى است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را با علاقه اى که به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادى) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زکات را بپردازد، و آنان که چون پیمان بندند، به عهد خود وفا کنند و آنان که در (برابر) سختى ها، محرومیّت ها، بیمارى ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى دهند، اینها کسانى هستند که راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و اینان همان پرهیزکارانند.

این آیه جامع ترین آیه قرآن است. زیرا اصول مهم اعتقادى، عملى و اخلاقى در آن مطرح گردیده است.این آیه پانزده صفت نیک را در سه بخشِ ایمان، عمل و اخلاق بیان نموده است. در بخش ایمان، به مسئله ایمان به خدا، فرشتگان، انبیا، قیامت و کتب آسمانى اشاره شده و در بخش عمل، به مسائل عبادى مانند نماز و اقتصادى مانند زکات و اجتماعى مانند آزاد نمودن بردگان و نظامى مانند صبر در جبهه و جنگ، و روحى وروانى مثل صبر در برابر مشکلات، اشاره گردیده است. و در بخش اخلاقى به وفاى به عهد و دل کندن از مادّیات و ترحّم به فقرا اشاره شده است.

آیات اخلاقی جامع ترین آیه قرآن نیکی و نیکوکار نظر دهید »

این جمعه ها

ارسال شده در 30 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, مهدویت

این جمعه ها که ختم به مختار می شود
بدجور دل ، طالب دیدار می شود
ای منتقم بیا که به عالم نشان دهیم
شیعه عزیز است و جز او خوار می شود . . .


.

جمعه ها طالب دیدار یار منتقم 2 نظر »

شعر-ظهور

ارسال شده در 29 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات, مهدویت

روی تو را ز چشمه نور آفریده اند

لعل تو از شراب طهور آفریده اند

خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست

آیینه تو را ز بلور آفریده اند

پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش 

خورشید را برای ظهور آفریده اند . . .

 

اشعار زیبای ظهور خورشید یا صاحب الزمان 4 نظر »

آيا ما خود را براي ظهور آماده كرده ايم؟

ارسال شده در 29 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, مهدویت

همه ما همیشه برای ظهور حضرت صاحب الامر دعا می کنیم.
از طرف دیگر می دانیم که علت غیبت آن امام بزرگوار، چیزی جز عدم وجود شرایط لازم در ما نیست.

خیلی از امامان بودند که وقتی سؤال می شد از آنها که چرا قیام نمی کنید، می فرمودند یاور نداریم.
چه تعداد یار مد نظر آنها بود؟
یکی از ائمه معصومین (ع)، در پاسخ به چنین پرسشی، به یک گله گوسفند اشاره می کنند و می فرمایند: اگر این قدر یاور داشتم، قیام می کردم.شخص سئوال کننده می گوید: رفتم و تعداد گوسفندان گله را شمردم،به خدا قسم، فقط 17 گوسفند بود.

آیا ما واقعاً برای ظهور آماده ایم؟
نکند شرایط ما شرایط زمان امام حسن (ع) باشد یا دعاهای ما مثل نامه های مردم کوفه به امام حسین (ع) باشد …

یکی از شیعیان خدمت یکی از ائمه علیهم السلام رسید و عرض کرد: اینقدر تعداد شیعیان و محبین شما زیاد است چرا قیام نمی کنید؟
امام (ع) به تنوری که در آن اتاق روشن بود اشاره کردند و به آن فرد فرمودند: برو و در تنور بنشین.آن فرد عرض کرد: اگر حرفی زدم که باعث ناراحتی شد، مرا عفو کنید.امام فرمودند: تو را عفو کردم.
در این هنگام غلام آن حضرت وارد اتاق شدند. امام به غلام خود فرمودند: برو در تنور بنشین.غلام بدون کلمه ای حرف در مقابل چشمان میهمان امام، رفت و در تنور آتش نشست.امام با میهمان خود وارد صحبت شدند و مدتی طولانی از هر دری سخن گفتند.بعد، امام به میهمانشان فرمودند: برو و در تنور نگاه کن.آن شیعه بلند شد و رفت در تنور نگاه کرد و دید غلام امام، صحیح و سالم در وسط آتش چهار زانو نشسته است.غلام بیرون آمد و به آنها سلام کرد.امام خطاب به میهمانش فرمود: چند نفر شیعه مثل این غلام داریم؟آن فرد عرض کرد: هیچ.

مسأله این است که ما شیعه نیستیم. ما فقط « محب ائمه اطهار » هستیم. شیعه، به امثال سلمان فارسی و ابوذر و عمار و مالک اشتر می گویند، نه به ما.

همین الان نائب امام در بین ماست. آمادگی ما برای اجرای فرامین ایشان چقدر است؟نکند مثل مردم اطراف حضرت مسلم ابن عقیل باشیم. « مسلم ابن عقیل » امام زمان (عج) اکنون در بین ماست.آیا پیگیر فرمایشات ایشان هستیم؟ آیا خود را « در عمل » سرباز جان بر کف معظم له دانسته ایم؟اگر چنین بود، اگر ایشان به تعداد یک پنجم مجموع نمازگران صفوف جماعت و جمعه در سراسر کشور، یار واقعی داشتند، وضع کشور ما اکنون اینگونه نبود.این (یاری امام) حیاتی ترین مسأله در زندگی هر فرد است.باید این مسأله را بررسی کنیم و اگر آماده نبودیم، دنبال ساختن خودمان برویم.این یعنی دعای عملی. وگرنه دعای لفظی فایده زیادی ندارد.

لذا باید « مولفه » های آمادگی را بررسی کنیم و برای ایجاد یا تقویت و حفظ آنها برنامه ریزی کنیم. باید علمی کار کرد. اینجا هم به « مدیریت علمی » نیاز داریم.

مثالی را بنده می زنم، دوستان بقیه مصادیق را بفرمایند:برای یاری یوسف زهرا (عج) ، در آن واقعه بزرگ تاریخی، حتماً لازم است ما از نظر جسمی آماده باشیم. فرد ضعیف نمی تواند یار خوبی در میدان جنگ باشد.
پس یکی از مولفه های آمادگی برای ظهور، ورزش کردن و حفظ آمادگی جسمانی است.

یکی بیاید شیعه بودن را به ما یاد بدهد.
برای هر چیزی کلاس می گذاریم (آموزش اینترنت، فوتوشاپ،…)، چرا برای این امر مهم کلاس نمی گذاریم؟ این مسأله در فرهنگ عمومی ما چه جایگاهی دارد؟ فقط در مناسبتها؟ آنهم فقط چند ساعت؟نکند بمیریم در حالیکه هنوز شیعه نشده باشیم.
اللهّم ارنا فی آل محمّد علیه السّلام ما یأملون و فی اعدائهم ما یحذرون
اللهّم اجعلنا ممّن تنتصر به لدینک و تعزّ به نصر ولیّک و لا تستبدل بنا غیرنا

نوشته شده توسط:سجاد نورانی

منتظران واقعی میزان آمادگی ما برای ظهور چرا ظهور تحقق نمی پذیرد نظر دهید »

نقاش

ارسال شده در 29 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات, مهدویت, دل نوشته

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن …
عکس یک خنجرزپشت سر، پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی و مستی و نجوا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش
عکس حــیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن .
در بیابان بلا، تصویر یک ســقا کشید
گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم
گریه کرد آهی کشید و زینب کبری(س) کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ..
عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حســــــــین(ع)
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

ارسالی از دوستان

زندگی لیلی و مجنون مردان خدا نقاش نظر دهید »

پیام تسلیت

ارسال شده در 28 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, به یاد شهدا

حسرت گرفته باز حصار مدینه را

غم تیره کرده است دیار مدینه را

داغ عزای حضرت صادق فکنده باز

با اشک و آه ما ،سرو کار مدینه را

بقیع تسلیت شهادت امام جعفر صادق (ع) نظر دهید »

داستان کوتاه آموزنده در مورد باورهای فردی

ارسال شده در 27 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, اخلاق, ادبیات

مرده‌ای در تابوت
 یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلو اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:
دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می‌شود دعوت می‌کنیم! در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می‌شدند، اما پس از مدتی کنجکاو می‌شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره می‌شده که بوده است.
این کنجکاوی تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می‌شد، هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر می‌کردند این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هرحال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می‌کردند ناگهان خشک‌شان می‌زد و زبان‌شان بند می‌آمد. آینه‌ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می‌کرد، تصویر خود را می‌دید. نوشته‌ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
تنها یک نفر وجود دارد که می‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می‌توانید زندگی‌تان را متحول کنید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید بر روی شادی‌ها، تصورات و موفقیت‌های‌تان اثر گذار باشید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیس‌تان، دوستان‌تان، والدین‌تان، شریک زندگی‌تان یا محل کارتان تغییر می‌کند، دستخوش تغییر نمی‌شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می‌کند که شما تغییر کنید، باور‌های محدودکننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان هستید.
مهم‌ترین رابطه‌ای که در زندگی می‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیز‌های از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌های زندگی خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است.
این داستان کوتاه می تواند بعنوان خلاصه یک داستان کوتاه برای انشا نیز استفاده شود.

تابوت خالی دنیا ی مثل آینه مرگ 6 نظر »

تفاوت نتایج نوع برخوردها با یک مسأله

ارسال شده در 27 خرداد 1399 توسط چشم به راهم در بدون موضوع, ادبیات, آموزشی

دو مداد سیاه
از دو نفر دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم.
نفر اول می‌گفت:
«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!»
نفر دوم می‌گفت:
«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.»

تنبیه یا تشویق مداد سیاه نوع برخورد با یک مساله 2 نظر »
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 41
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

نقاش

مقام معظم رهبری :در شرایط فتنه ، کار دشوار تر است ؛تشخیص دشوار تر است .البته خدای متعال حجت را همیشه تمام می کند .

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آزاد
  • آموزشی
  • احكام
  • اخلاق
  • ادبیات
  • بدون موضوع
  • به یاد شهدا
  • تدبر در قرآن
  • حدیث
  • دل نوشته
  • طنز
  • عجایب
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان